بالعکس

/bel~aks/

مترادف بالعکس: برعکس، به عکس

برابر پارسی: وارون، واژگونه

معنی انگلیسی:
vice versa, on the contrary

لغت نامه دهخدا

بالعکس. [ بِل ْ ع َ ] ( ع ق مرکب ) ( از: ب + ال + عکس )برعکس. برخلاف. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به عکس شود.

فرهنگ فارسی

بعکس برعکس . بالغدور والاصال : ببامدادان وشامگاهان بصبح و عصر هنگام بام و شام : یا گو بالغدو و الا صال یار جو بالعشی والابکار . ( هاتف )

فرهنگ معین

(بِ لْ عَ ) [ ازع . ] ( ق . ) برعکس ، به عکس .

مترادف ها

counter (قید)
بالعکس، در جهت مخالف، در روبرو

فارسی به عربی

عداد

پیشنهاد کاربران

اینکه میگی پنهون کردم دروغ گفتم ساکت موندم درست میگی من دوست داشتنم پنهون کردم تو اگه می دونستی کجایی دلم جا داری جای زندگیم بودی الان کنار هم بودیم و بچه خودت تو شکمم بود
تقصیر من بود که خواستنمو داد نزدم که تو کوشان باز بشه بفهمی
وارونه
وارون

بپرس