بالشتک

/bAleStak/

معنی انگلیسی:
bearing, bolster, cushion, pad, template, tie-plate, small pillow, [rails] tieplate, [automobiles] coil

لغت نامه دهخدا

بالشتک. [ ل ِ ت َ ] ( اِ مصغر ) زیرگوشی بالشتو. مِحسَبَه. ( منتهی الارب ). نازبالش. مصغر بالش که بمعنی تکیه باشد.( آنندراج ). مصغر بالشت یعنی بالش کوچک. ( ناظم الاطباء ). || پارچه ای یا لنگی یا شالی که از عرض چندان تا کنند تا بصورت باریکی درآید و سپس آن پارچه تاخورده طولانی را از یک جانب بدور خود پیچند و دایره شکلی پدید آرند و آنرا هنگام حمل طبقها و یا اشیاء دیگر روی سر نهند و طبق را برفراز آن گذارند تا با فرق سر اصطکاک مستقیم نداشته باشد. || چیزی که از پارچه پیچیده و مانند بالش ترتیب دهند و بر استخوان شکسته نهند. ( ناظم الاطباء ). || نوعی از حشرات. حشره ای سیاهرنگ. ( یادداشت مؤلف ).
- بالشتک مار ؛ نوعی سوسک سیاه بزرگ. بالش مار.

فرهنگ فارسی

مصغربالش، یا بالشت، بالش کوچک
( اسم ) ۱ - بالشت کوچک بالش کوچک بالشک. ۲ - بالش کوچکی که نوازندگان ویلن بر استخوانهای کمر بند شانه نهند و ته ویلن را بر آن متکی ساخته بنواختن پردازند. ۳ - آلتی که درون آن سیم پیچی شده و در درون پوست. سلف اتومبیل قرار گرفته است و معمولا تعداد آن بچهار عدد بالغ میگردد و هنگام عبور جریان الکتریسیته در داخل سیمها بالشتکها شدیدا خاصیت آهن ربایی پیدا می کنند .

فرهنگ عمید

بالش کوچک.

فرهنگستان زبان و ادب

{pulvinus} [زیست شناسی- علوم گیاهی] قاعدۀ متورم دُمبرگ یا دُمبرگچه
{rail pad, pad} [حمل ونقل ریلی] لایه ای لاستیکی که بین ریل و زینچه قرار می گیرد

دانشنامه عمومی

بالشتک (حشره). بالشتک ( حشره ) ( نام علمی: Pulvinaria ) نام یک سرده از تیره شپشک های نرم است.
عکس بالشتک (حشره)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

padding (اسم)
لفاف، لایه، بالشتک، لایه گذاری، له سازی، لگد مالی

pincushion (اسم)
بالشتک، سنجاق گیر، جا سنجاقی

پیشنهاد کاربران

درگویش گوغر به گیاهی خودرو گویند که در بیابان می روید گیاه به حالت خوابیده و وی زمین رشد می کند وگل آن شبیه متکااستوانه ای کوچکی است .
بالشتک : آجر یا قطعه بتنی که زیر سر تیر آهن با مصالح پوششی دیگر قرار می دهند. ( اصطلاحات ساختمان سازی و بنایی )