بالای. ( اِ ) بالا. بالاذ.بالاذه. پالا. پالاد. پالاده. اسب جنیبت را گویند. ( آنندراج ). اسب جنیبت باشد که در پیش برند و یا در دنبال آورند و آنرا کوتل نیز گویند. ( فرهنگ اوبهی ). اسب جنیبت را گویند که اسب کوتل باشد. ( برهان قاطع ). جنیبت. ( صحاح الفرس ). یدک. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 198 ). کتل. ( فرهنگ خطی ). جنیبت بود. بارگی. ( فرهنگ اسدی ). || بمعنی اسب و افصح با باء فارسی است و باره وبارگی مترادف آن اند. ( شرفنامه منیری ) :
چو بشنید بهرام بالای خواست
یکی جامه خسروآرای خواست.
فردوسی.
هزار اسب بالای پیش اندرون به برگستوان و زره گونه گون.
اسدی.
هزار اسب بالای زرینه سازفرستاد با لشکر از پیش باز.
اسدی.
بیاورد بالای تا برنشست پیاده همی شد رکیبش به دست.
اسدی.