بالانه

لغت نامه دهخدا

بالانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) بالان. دهلیزخانه. ( برهان قاطع )( فرهنگ شعوری ج 1 ص 192 ) ( آنندراج ). حکیم سنایی به قوام الدین نوشته است : تخت و تاج خواص در بالای علیین منتظر قدر اوست ، در بالانه اسفل السافلین چکار دارد؟ ( از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192 ) ( فرهنگ جهانگیری ). || فاصله بین دو در. ( ناظم الاطباء ).

بالانه. [ ن َ / ن ِ ] ( نف مرکب ) ( از: بالان ، نعت فاعلی از بالیدن و هاء ). نموکننده. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 192 ). بالان. ( ناظم الاطباء ). || جنبان. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 192 ). متحرک. جنبنده. ( ناظم الاطباء ). || رفتارکننده. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 192 ).

فرهنگ فارسی

دریچه کوچکی از طلا و نقره است

پیشنهاد کاربران

بپرس