- بالا رفتن سال ؛آخر شدن سال. ( از آنندراج ).
- بالا رفتن عمر ؛ سالخوردگی. پیری. بر سنین عمر فزوده شدن. رو بسالمندی رفتن. پیر شدن. به پیری رسیدن :
نیست بر بام عدم راهی نفسها را ببین
زینه ها باشد کز آنجا عمر بالا میرود.
میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).
- بالا رفتن گرما؛ افزودن درجه حرارت. زیاده شدن گرمی هوا.|| ارتقاء. ترقی کردن.
- بالا رفتن بهای چیزی ؛ ترقی کردن قیمت آن. افزون شدن قیمت آن. غالی شدن. گران شدن. زیاده شدن قیمت.
|| مجازاً بلندپروازی کردن. ( آنندراج ) :
ای سرو با قد او بگذار سرکشی را
بسیار پیش قدش بالا نمی توان رفت.
بدیعی سمرقندی ( از آنندراج ).
- بالا رفتن دماغ ؛ کنایه ازنخوت و غرور به هم رساندن. ( آنندراج ). تکبر. غرور. ( فرهنگ نظام ) : بالا نمی رود زترقی دماغ ما
چون آفتاب دود ندارد چراغ ما.
میرزااسماعیل ( از آنندراج ).
- بالا رفتن کار ؛ پیش رفتن کار. ( آنندراج ) : کار محنت گر درین ره این چنین بالا رود
رهنوردان را ز زانو خار می باید کشید.
ابوطالب کلیم ( از آنندراج ).
مشو مقید همراه اگرچه توفیقی است که از جریده روی کارمهر بالا رفت.
صائب ( از آنندراج ).