بالا انداختن


مترادف بالا انداختن: نوشیدن، آشامیدن، سر کشیدن، بالا رفتن، خوردن، بالاکشیدن، به سوی بالا بردن

معنی انگلیسی:
hike

لغت نامه دهخدا

بالاانداختن. [ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) به بالا پراندن.بهوا پرتاب کردن. بسوی بالا رها کردن. بالا افکندن.
- بالا انداختن ابرو ؛ حرکت دادن ابرو بسوی بالا بعلامت انکار یا عدم موافقت و نیز به ناز و کرشمه امتناع کردن و انکار و نفی کردن.
- بالا انداختن شانه ؛ امتناع کردن. بی اعتنائی کردن. ابا کردن. نمودن عدم موافقت با حرکت دادن شانه ها بسوی بالا. بر بردن شانه ها بنشانی بی اهمیت تلقی کردن چیزی یا مطلبی.

فرهنگ فارسی

ببالا پراندن بهوا پرتاب کردن

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی اصطلاح -> بالا انداختن
مشروب الکلی نوشیدن
مثال:
- عصرها بعد از پایان کار، اول به اغذیه فروشی نزدیک محل کارش می رفت و دوتا گیلاس بالا می انداخت، بعد آرام آرام به خانه می رفت.
- بیا بریم پیش مسیو نفری یه چتول بالا بندازیم، شنگول شیم !

مترادف ها

toss (فعل)
انداختن، پرت کردن، بالا انداختن، دستخوش اواج شدن

shrug (فعل)
شانه را بالا انداختن، بالا انداختن

فارسی به عربی

رمیة

پیشنهاد کاربران

بالا انداختن : [عامیانه، کنایه ] نوشیدن مشروبات الکلی.

بپرس