باقی داشتن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) بدهکارشدن از حاصل عملی. بدهکار شدن پس از تسویه حساب. همه چیزی را ادا نکردن. || وام دار بودن. ( ناظم الاطباء ). || بجا گذاشتن. ابقاء. ( ترجمان القرآن ). تبقیه. ( تاج المصادر بیهقی ). تمتیع. امتاع. ( منتهی الارب ). تثمیل. ( تاریخ المصادر بیهقی ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - هم. چیزی را ادا نکردن . ۲ - وامدار بودن . ۳ - پایدار داشتن ثابت داشتن نگاهداشتن .