باقو

لغت نامه دهخدا

باقو. ( اِخ ) مریخ را گویند. ( آنندراج ). ستاره مریخ. ( ناظم الاطباء ). نام یکی از منازل مریخ است. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 188 ) :
گر شرح دهد تیر فلک منصب کلکش
بی آب شود خنجر بهرام به باقو.
شمس الدین محمد طبسی ( از لباب الالباب ).

باقو. ( اِخ ) نام مردی است که قوی بوده. ( آنندراج ). اسم شخصی. ( ناظم الاطباء ). نام یک پهلوان است. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 188 ).

باقو. ( اِخ ) نام محلی است. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 188 ). تلفظ دیگری از باکو، از شهرهای معروف قفقاز. رجوع به باکو و نیز به لغات تاریخیه و جغرافیه ترکی ج 2 ص 37 شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس