باقله

لغت نامه دهخدا

باقله. [ ق ِ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) غله ایست که در هند نمیشود. ( شرفنامه منیری ). || یکی از حبوبات است که در عربی باقلا و فول گویند. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 192 ). و رجوع به باقلا شود.

باقله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 15 هزارگزی شمال خاوری دیزگران واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 420 تن سکنه ، آب آنجا از چشمه های متعدد و زه آب رودخانه محلی تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوبات و لبنیات و توتون و مختصری قلمستان است. شغل عمده مردم آنجا زراعت و صنایع دستی آنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی و راهش مال رو است. تابستان از طریق سنقر و گل سفید میتوان اتومبیل برد. این آبادی در دو محل بفاصله 3 هزارگز و بنام باقله علیا و باقله سفلی مشهور است و باقله علیا 195 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

باقله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان فرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 6 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و 2 هزارگزی خاور کبوده واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 200 تن سکنه ، آب آنجا اززه آب رودخانه محلی تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوبات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

باقله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سه بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان که در 28 هزارگزی جنوب باختری هرسین بر کنار خاوری رودخانه گاماسیاب واقع شده است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 117 تن سکنه ، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ فارسی

دهی از کرمان شاه

گویش مازنی

/baaghale/ از توابع دهستان خانقاپی شهرستان قائم شهر

پیشنهاد کاربران

بپرس