باقره
لغت نامه دهخدا
- رجل باقرة ؛ آنکه درعلوم جستجو کند و ژرف نگرد. ( از تاج العروس ).
- فتنة باقرة ؛ فتنه عظیم ووسیع. ( از تاج العروس ) و در حدیث آمده است : ستأتی علی الناس فتنة باقرة تدع الحلیم حیران. فتنه ای تفرقه انداز و مزیل الفت. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). یعنی شکافنده الفت و شق کننده عصا. ( از اقرب الموارد ). ورجوع به باقر شود.
|| شمشیر تیز و بران. ( آنندراج ).
باقرة. [ ق ِرَ ] ( اِخ ) از قرای یمامه است و دو قریه بدین نام است. ( از تاج العروس ) ( معجم البلدان ) ( مراصدالاطلاع ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید