باقداری

لغت نامه دهخدا

باقداری. [ ق ِ را ] ( اِخ ) از قرای بغداد است نزدیک اَوانا. فاصله از آنجا تا بغداد 40 میل است. در آنجا پارچه هایی از پنبه بافته میشود که در بغداد معروف و مثل است. ( از معجم البلدان و مراصدالاطلاع ).

باقداری.[ ق ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به باقداری از محال بغداد.

باقداری. [ ق ِ ] ( اِخ ) ابوبکرمحمدبن ابی غالب بن احمد باقداری نابینا ازحفاظ بود. در اوایل عمر به بغداد آمد و در همانجا در ذی حجة 575 هَ. ق. وفات یافت و در مقبره باب البصره نزدیک رباط زوزنی مدفون شد. ( از معجم البلدان ).

باقداری. [ ق ِ ] ( اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن ابی غالب بن احمد باقداری از رواة بود و در جمادی الاولی سال 604 هَ. ق. در بغداد وفات کرد. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

نابینا از حفاظ بود

پیشنهاد کاربران

بپرس