باقداری
لغت نامه دهخدا
باقداری.[ ق ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به باقداری از محال بغداد.
باقداری. [ ق ِ ] ( اِخ ) ابوبکرمحمدبن ابی غالب بن احمد باقداری نابینا ازحفاظ بود. در اوایل عمر به بغداد آمد و در همانجا در ذی حجة 575 هَ. ق. وفات یافت و در مقبره باب البصره نزدیک رباط زوزنی مدفون شد. ( از معجم البلدان ).
باقداری. [ ق ِ ] ( اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن ابی غالب بن احمد باقداری از رواة بود و در جمادی الاولی سال 604 هَ. ق. در بغداد وفات کرد. ( از معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید