باقاعده


معنی انگلیسی:
methodical

مترادف ها

regular (صفت)
حقیقی، معین، مرتب، منظم، عادی، متقارن، پا بر جا، با قاعده

فارسی به عربی

نظامی

پیشنهاد کاربران

افعال با قاعده فهرست آن را بفرستین
برقاعده. [ ب َ ع ِ دَ / دِ ] ( ق مرکب ) قاعدةً. برحساب. موافق قاعده و قانون. ( ناظم الاطباء ) : کار وی را بصلح یا بجنگ برقاعده راست بداریم. ( تاریخ بیهقی ) .

بپرس