بافروغ

لغت نامه دهخدا

بافروغ. [ ف ُ ] ( ص مرکب ) ( از: با + فروغ ). روشن. تابناک. نورانی :
گوش سر بربند از هزل و دروغ
تا ببینی شهر جان با فروغ.
مولوی.
همچو وعده مکر و گفتار دروغ
آخرش رسوا و اول با فروغ.
مولوی.

فرهنگ عمید

روشن، تابناک.

پیشنهاد کاربران

بپرس