جهان را بدانش توان یافتن
بدانش توان رشتن و بافتن.
ابوشکور.
بیاموختشان رشتن و بافتن به تار اندرون پود را تافتن.
فردوسی.
بچین در یکی مرد بد بی همال همی بافت آن جامه را هفت سال.
فردوسی.
این را زبان نهاد و خرد رشت و عقل بافت نقاش بود دست و ضمیر اندر آن میان.
فرخی.
بحله دین حق در پود تنزیل بایشان بافت از تأویل تاری.
ناصرخسرو.
و [ طهمورث ]ابریشم و پشم ببافت. ( نوروزنامه ). دیوان را مطیع گردانید [ جمشید ] و بفرمود تا گرمابه ساختند و دیبا را ببافتند. ( نوروزنامه ).بنوبت من هر کس که بافت کسوت شعر
ز لفظ و معنی من پود و تار میسازد.
خاقانی.
خود بپای رضا نبافته اندخود به دست نظر ندوخته اند.
خاقانی.
پی ثنای محمد برآر تیغ ضمیرکه خاص بر قد او بافتند درع ثنا.
خاقانی.
یافته و بافته ست شاه چو داود و جم یافته مهر کمال بافته درع امان.
خاقانی.
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم.
سعدی ( طیبات )
سَف ؛ بافتن از برگ خرمازنبیل و امثال آن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). ضَفر؛ بافتن رسن و گیسو و امثال آن. ( تاج المصادربیهقی ) ( منتهی الارب ). تسهیم ؛ چادر مخطط بافتن. ( منتهی الارب ). سَحل ؛ جامه از ریسمان یک تاه بافتن. ( منتهی الارب ). سَرد؛ زره بافتن. ( منتهی الارب ). عَکش ؛ بافتن تننده خانه را. ( منتهی الارب ). هلهلة؛ تنک بافتن جامه را. ( منتهی الارب ).بیشتر بخوانید ...