باغ نو
لغت نامه دهخدا
باغ نو. [ غ ِ ن َ ] ( اِخ ) باغی به هرات بود و در حبیب السیر نام آن بدینسان آمده است : سلطان بدیعالزمان میرزا بظاهردارالسلطنه هرات شتافته آن شب در باغ نو منزل گزید. ( حبیب السیر ج 4 ص 376 ). روز جمعه هشتم محرم سنه ثلث عشر و تسعمائه که بدیعالزمان میرزا و مظفر حسین گورکان از صولت محمدخان دارالسلطنه هراة را وداع کردند، آن یک از باغ نو و این یک از شهر. ( حبیب السیر ج 4 ص 390 ).
باغ نو. [غ ِ ن َ ] ( اِخ ) باغی به سمرقند بود که بایسنقر میرزادر آنجا بارعام می داد. ( از حبیب السیر ج 4 ص 223 ).
باغ نو. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان احمدآباد بخش مرکزی شهرستان آباده که در 66 هزارگزی جنوب اقلید و 3 هزارگزی جنوب راه فرعی آسپاس به کانرود و ده بید در جلگه واقع است. ناحیه ای است سردسیر و دارای 53 تن سکنه ، آب آنجا از رودخانه اوجان تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
باغ نو. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اربعه پائین بخش مرکزی شهرستان فیروز آباد که در 58 هزارگزی جنوب فیروزآباد بر کنار راه عمومی هنگام به فیروزآباد در جلگه واقع است. ناحیه ای است گرمسیر و دارای 148 تن سکنه ، آب آن از قنات وچشمه تأمین میشود. محصول عمده آن برنج و غلات و خرما و تنباکو و کنجد و شغل مردمش زراعت و صنعت دستی زنان گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
باغ نو. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کامفیروز بخش اردکان شهرستان شیرازکه در 53 هزارگزی خاور اردکان بر کنار راه فرعی پل خان به خانی من در جلگه واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 243 تن سکنه ، آب آنجا از رودخانه ٔکرتأمین میشود و محصول عمده آن غلات و برنج و شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید