باعی شدن

مترادف ها

occasion (فعل)
انگیختن، باعی شدن، سبب شدن

make (فعل)
انجام دادن، درست کردن، ایجاد کردن، بوجود اوردن، ساختن، باعی شدن، تصنیف کردن، تاسیس کردن، وادار یا مجبور کردن، گاییدن

cause (فعل)
موجب شدن، واداشتن، ایجاد کردن، باعی شدن، سبب شدن

draw on (فعل)
نزدیک شدن، متصل شدن، باعی شدن، عهده کسی برات کشیدن

پیشنهاد کاربران

- مورث امری شدن ؛ سبب آن شدن. باعث آن گردیدن. انگیزه ٔ پیدایش آن گشتن.
سبب شدن

بپرس