باعجه

لغت نامه دهخدا

( باعجة ) باعجة. [ ع ِ ج َ ] ( ع اِ ) جای فراخ از وادی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). متسع الوادی الذی ینبعج فیه السیل ؛ جایی گشاده که در آنجا آب و سیل راه افتد. ج ، بَواعِج. ( از اقرب الموارد ). آنجا که وادی گشاده شود. و گفته شده است که باعجه پایان ریگ باشد و بواعج اماکنی است در ریگزار. ( از تاج العروس ).

باعجة. [ ع ِ ج َ ] ( اِخ ) موضعی معروف است و باعجة القِردان نیز گویند. ( معجم البلدان ) ( آنندراج ). نام جایی است. ( از اقرب الموارد ). نام موضعی است. ( ناظم الاطباء ). اوس بن حجر گوید :
و بعد لیالینا بنعف سویقة
فباعجة القردان فالمتثلم.
( از تاج العروس ).

فرهنگ فارسی

موضعی معروف

پیشنهاد کاربران

بپرس