باطله

/bAtele/

مترادف باطله: بی اعتبار، نامعتبر، ازاعتبارافتاده، به دردنخور، لغو، واهی، پوچ

برابر پارسی: بی هُده

معنی انگلیسی:
day-book, minute-book, waste, waste - book

لغت نامه دهخدا

باطله. [ طِ ل َ / ل ِ ] ( از ع ص ) مؤنث باطل :
لاحاجب است بر در الا شده مقیم
کو ابلهان باطله را میزند قفا.
خاقانی.
|| به اصطلاح اهل دفاتر ایران ، فرد باطل ، منسوخ. ( آنندراج ).
- داغ باطله ؛ نشان بیهودگی و از کار افتادگی.
- داغ باطله به اسپی یا کسی زدن ؛ او را از جرگه بیرون کردن. از زمره کار آمدان بیرون راندن. رجوع به داغ شود.
|| کاغذ یا نوشته ای باطله که بکار نیاید.

فرهنگ فارسی

مونث باطل، بیهوده، ناچیز، ناحق
مونث باطل

فرهنگ عمید

باطل شده.

فرهنگستان زبان و ادب

[مهندسی محیط زیست و انرژی] ← پسماند

دانشنامه آزاد فارسی

باطِلِه (gangue)
بخشی از هر کانسار، بدون ارزش اقتصادی. مثلاً، کلسیتدر کنار گالِنکانیِ باطله است.

مترادف ها

useless (صفت)
خنثی، بیهوده، بی مصرف، عاری از فایده، غیر قابل استفاده، غیر ضروری، عاطل، زائد، نا کار، بی فایده، بلا استفاده، عبث، باطله

waste (صفت)
زائد، باطله

فارسی به عربی

عدیم الفائدة , نفایة

پیشنهاد کاربران

ناکارا، ناکار، بیخودی، بدردنخور، وراُفتاده
پارسی نیازی به واژگان بیگانه ندارد.
در بحث معدن معادل:waste
باطله : [عامیانه، اصطلاح] چیزی که ارزش خود را از دست داده است.

بپرس