لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
مترادف ها
باتری، باطری، ضرب و جرح، اتشبار، صدای طبل، حمله با توپخانه، انباره
باطری، پیل، خانه، حفره، سلول، یاخته، حجره، زندان تکی، سلول یکنفری
باطری، انباره، خازن، ذخیره کننده برق
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
انباره
باتری/باطری:
این کلمه از واژه ی فرانسوی batterie گرفته شده است و البته بهتر است که با حرف "ت " و به صورت باتری نوشته شود هرچند که معمولاً آن را به صورت باطری می نویسند.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۵۴. )
این کلمه از واژه ی فرانسوی batterie گرفته شده است و البته بهتر است که با حرف "ت " و به صورت باتری نوشته شود هرچند که معمولاً آن را به صورت باطری می نویسند.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۵۴. )
باطری =اکو =آکومولاتور=پیل
خازنگاه