باشیدن

لغت نامه دهخدا

باشیدن. [ دَ ] ( مص ) بودن. ( ناظم الاطباء ) : در تنها باشیدن وسواس غلبه کند. ( کیمیای سعادت ). با چنین امانت مغفل زیستن و بیکار باشیدن ظلومی باشد و جهولی. ( کتاب المعارف ). و این مصلح باشیدن اهل ایمان و سلامت باشیدن اهل ایمان از غفلت و معصیت بوی آن آب ایمان است. ( کتاب المعارف ). || ایستادن. توقف کردن. ماندن. ( آنندراج ). منزل کردن. اقامت داشتن. اقامت کردن. مقیم شدن. زیستن. ( ناظم الاطباء ) ( شعوری ) : و علی بن الحسین بغرب رفت و سیزده ماه آنجا باشید. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 102 ). و آن را کوشک مغان [ به بخارا ] میخوانند و آنجا مغان باشیده اند. ( تاریخ بخارای نرشخی ). و از بعد آن یکسال عمرولیث بنیشابور باشید غمناک و اندوهگین و پشیمان. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 105 ). و امیراسماعیل سه روز آنجا باشید. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 106 ). گفتند جوانی است صاحب وجد، و حالتی دارد و ریاضتی شگرف میکند، ابراهیم گفت مرا آنجا برید تا او را ببینم. ببردند. جوان گفت مهمان من باش ، تا سه روز آنجا باشید و مراقبت حال آن جوان کرد. ( تذکرة الاولیاء عطار ).
مرا تا بود امیدی که داری شاد باشیدم
چو دانستم که با خوی تو کار افتاد من رفتم.
سیف اسفرنگ.
و اکثر اوقات که حضرت خواجه در قصر عارفان میبودند در آن حجره می باشیدند. ( انیس الطالبین نسخه خطی مؤلف ص 45 ). خواجه فرمودند که اینجا مصلحت باشیدن نیست زود عزیمت راه حج کردند. ( انیس الطالبین ص 107 ). چند روز در بخارا باشیدم و بضرورت بطرف نسف با اندوه و بار و قبض عظیم متوجه شدم. ( انیس الطالبین ص 130 ). آنگاه سلطان اشارت کرد که این مرد را بخانه ٔخود گسیل کنند که من بعد باشیدن او در اینجا مصلحت نیست. ( دولتشاه در شرح حال ذوالفقار شیروانی ). || شدن. صیرورة. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 180 ). || در فرهنگ ناظم الاطباء بمعنی پایمال کردن و پاسپردن نیز آمده است اما این معنی مخصوص آن فرهنگ است.

فرهنگ فارسی

بودن، ماندن، ایستادن، اقامت داشتن، باشنده: بونده، ساکن، مقیم، آرام گیرنده
( مصدر ) [ ازین مصدر فقط مضارع ( باشم باشی باشد باشیم باشید باشند ) امر ( باش باشید ) و اسم مصدر ( باشش ) استعمال شود. ( میباشد ) بجای ( هست ) متداول است. بقی. زمانها از مصدر ( بودن ) آیند ] . ۱ - بودن . ۲ - توقف کردن ماندن منزل کردن .

فرهنگ عمید

۱. بودن.
۲. ماندن.
۳. ایستادن.
۴. اقامت داشتن.

پیشنهاد کاربران

بپرس