مرا تا بود امیدی که داری شاد باشیدم
چو دانستم که با خوی تو کار افتاد من رفتم.
سیف اسفرنگ.
و اکثر اوقات که حضرت خواجه در قصر عارفان میبودند در آن حجره می باشیدند. ( انیس الطالبین نسخه خطی مؤلف ص 45 ). خواجه فرمودند که اینجا مصلحت باشیدن نیست زود عزیمت راه حج کردند. ( انیس الطالبین ص 107 ). چند روز در بخارا باشیدم و بضرورت بطرف نسف با اندوه و بار و قبض عظیم متوجه شدم. ( انیس الطالبین ص 130 ). آنگاه سلطان اشارت کرد که این مرد را بخانه ٔخود گسیل کنند که من بعد باشیدن او در اینجا مصلحت نیست. ( دولتشاه در شرح حال ذوالفقار شیروانی ). || شدن. صیرورة. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 180 ). || در فرهنگ ناظم الاطباء بمعنی پایمال کردن و پاسپردن نیز آمده است اما این معنی مخصوص آن فرهنگ است.