باشندگان
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
باشندگان ( جمع ) =حاضران، ساکنان
مفرد کلمه باشندگان:باشنده
مفرد کلمه باشندگان:باشنده
به معنی نزدیک کردن
magnifire
یا همون دوربین با نزدیک کننده
یا همون دوربین با نزدیک کننده
ماافغان ها به ساکنین یک محل میگیم ( باشندگان ) ، چون زبانمون فارسی دری یک زبان اصیل باقدمت چندهزارساله است و قدمت کلمه باشنده به زمان خوارزمشاهیان میرسه
واژه پارسی باشندگان معادل کلمه جمعیت عربی هست
سکان
باشندگان به معنی حاضران ، هم مورد استفاده است
باشندگان یعنی ساکنین
ساکنان - کسانی که باشند
باشندگان به معنی دارنده جایی یا مکانی هست یا حتی شیئ هست