لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. ساکن، مقیم، آرام گیرنده.
پیشنهاد کاربران
ادعاها پاسخ بدیم و مرز بین تحلیل علمی زبان شناسانه و ادعاهای تحریف آمیز شبه زبان شناسانه رو مشخص کنیم.
- - -
🟥 ادعای اصلی:
> واژهٔ �باشنده� در فارسی از ترکی آمده، چون �باش� در ترکی یعنی سر و �باشنده� یعنی �کسی که فرمانده و بالای سر است�.
... [مشاهده متن کامل]
- - -
✅ پاسخ علمی و مستند
🔹 ۱. �باش� در ترکی و فارسی هر دو وجود دارد، اما ریشه ها متفاوت است.
زبان واژه معنا ریشه
ترکی baş سر، رئیس ریشه ترکی مشترک در زبان های اغوزی
فارسی باش ( در �باشنده�، از مصدر �بودن� ) فعل کمکی �بودن� ← باش ( صیغه امری یا مضارع التزامی )
📌 پس در فارسی، �باش� به معنای �بودن� است، نه �سر�.
- - -
🔹 ۲. ریشه شناسی واژه �باشنده� در زبان فارسی
�باشنده� از ساخت واژگانی فعل فارسی �باش� ( از مصدر بودن ) وند � - نده� برای ساخت اسم فاعل ساخته شده است.
📚 منبع:
فرهنگ معین، ذیل �باشنده�: کسی که باشد، موجود.
دکتر محمد مقدم، دستور زبان فارسی، ۱۳۵۰: ساخت اسم فاعل با � - نده� از افعال متعدی و لازم.
🔎 مثال های مشابه:
رو نده → رونده
آموز نده → آموزنده
باش نده → باشنده ← کسی که هست، موجود
- - -
🔹 ۳. کاربرد واژه �باشنده� در متون کهن فارسی
در هیچ متنی از فارسی کلاسیک �باشنده� به معنای �فرمانده� یا �رئیس� نیامده است. تمام کاربردها مربوط به معنای بودن، حضور داشتن، موجود بودن، ساکن بودن است.
📚 شواهد:
> آنجا باشندگان بسیار بودند ← تاریخ بیهقی
باشندگان شهر هراسیدند ← گلستان سعدی
- - -
🔹 ۴. �باش� به معنای �ساکن بودن� در ترکی هم به صورت مجازی آمده
در ترکی، �baş� = سر، و از آن معانی استعاری مثل "فرمانده"، "رهبر"، "سردار" گرفته شده.
در ترکی آذربایجانی، فعل �باش etmək� ( باش ائتمک ) به معنای "اقامت کردن" یا "سر کردن" هم هست.
✅ اما این معنا مجازی و ثانویه است، و هیچ ارتباطی به ساختار صرفی �باشنده� فارسی ندارد.
- - -
🔹 ۵. واژه های نظامی ترکی در فارسی درست هستند، اما این دلیل نمی شود هر واژه ای را ترکی بدانیم!
واژه هایی مثل:
یوزباشی ( فرمانده صد نفر )
آلبای ( سرهنگ )
سوباشی ( رئیس یک ناحیه یا ناظر آب ها )
📌 این ها واژگان ترکی عثمانی یا قزلباشی هستند که در نظام صفوی یا قاجار وارد فارسی شدند.
اما هیچ ربطی به واژه سازی فارسی مثل �باشنده� ندارند.
- - -
🔹 ۶. درباره مثال �نجیب افغان که باشنده هندوستان بود�
در اینجا �باشنده� به وضوح به معنای مقیم است، نه �فرمانده�.
📌 �باشندهٔ هندوستان� یعنی ساکن هند، نه �فرمانده هند�!
اگر بخواهیم بگوییم �نجیب افغان فرمانده ای در هند بود�، در فارسی می نویسیم:
> نجیب افغان از سرداران افغان در هند بود.
نه اینکه �باشنده� را به معنی �فرمانده� بگیریم.
- - -
✅ نتیجه گیری نهایی:
ادعا صحت علمی
�باشنده� به معنای فرمانده است ❌ نادرست – هیچ شاهدی ندارد
�باشنده� ترکی است ❌ نادرست – صرف فارسی است
�باشنده� از �باش� ترکی ( سر ) آمده ❌ نادرست – �باش� اینجا از ریشه �بودن� فارسی است
�باشنده� به معنای ساکن، موجود است ✅ درست – مطابق با متون کلاسیک فارسی
- - -
- - -
🟥 ادعای اصلی:
> واژهٔ �باشنده� در فارسی از ترکی آمده، چون �باش� در ترکی یعنی سر و �باشنده� یعنی �کسی که فرمانده و بالای سر است�.
... [مشاهده متن کامل]
- - -
✅ پاسخ علمی و مستند
🔹 ۱. �باش� در ترکی و فارسی هر دو وجود دارد، اما ریشه ها متفاوت است.
زبان واژه معنا ریشه
ترکی baş سر، رئیس ریشه ترکی مشترک در زبان های اغوزی
فارسی باش ( در �باشنده�، از مصدر �بودن� ) فعل کمکی �بودن� ← باش ( صیغه امری یا مضارع التزامی )
📌 پس در فارسی، �باش� به معنای �بودن� است، نه �سر�.
- - -
🔹 ۲. ریشه شناسی واژه �باشنده� در زبان فارسی
�باشنده� از ساخت واژگانی فعل فارسی �باش� ( از مصدر بودن ) وند � - نده� برای ساخت اسم فاعل ساخته شده است.
📚 منبع:
فرهنگ معین، ذیل �باشنده�: کسی که باشد، موجود.
دکتر محمد مقدم، دستور زبان فارسی، ۱۳۵۰: ساخت اسم فاعل با � - نده� از افعال متعدی و لازم.
🔎 مثال های مشابه:
رو نده → رونده
آموز نده → آموزنده
باش نده → باشنده ← کسی که هست، موجود
- - -
🔹 ۳. کاربرد واژه �باشنده� در متون کهن فارسی
در هیچ متنی از فارسی کلاسیک �باشنده� به معنای �فرمانده� یا �رئیس� نیامده است. تمام کاربردها مربوط به معنای بودن، حضور داشتن، موجود بودن، ساکن بودن است.
📚 شواهد:
> آنجا باشندگان بسیار بودند ← تاریخ بیهقی
باشندگان شهر هراسیدند ← گلستان سعدی
- - -
🔹 ۴. �باش� به معنای �ساکن بودن� در ترکی هم به صورت مجازی آمده
در ترکی، �baş� = سر، و از آن معانی استعاری مثل "فرمانده"، "رهبر"، "سردار" گرفته شده.
در ترکی آذربایجانی، فعل �باش etmək� ( باش ائتمک ) به معنای "اقامت کردن" یا "سر کردن" هم هست.
✅ اما این معنا مجازی و ثانویه است، و هیچ ارتباطی به ساختار صرفی �باشنده� فارسی ندارد.
- - -
🔹 ۵. واژه های نظامی ترکی در فارسی درست هستند، اما این دلیل نمی شود هر واژه ای را ترکی بدانیم!
واژه هایی مثل:
یوزباشی ( فرمانده صد نفر )
آلبای ( سرهنگ )
سوباشی ( رئیس یک ناحیه یا ناظر آب ها )
📌 این ها واژگان ترکی عثمانی یا قزلباشی هستند که در نظام صفوی یا قاجار وارد فارسی شدند.
اما هیچ ربطی به واژه سازی فارسی مثل �باشنده� ندارند.
- - -
🔹 ۶. درباره مثال �نجیب افغان که باشنده هندوستان بود�
در اینجا �باشنده� به وضوح به معنای مقیم است، نه �فرمانده�.
📌 �باشندهٔ هندوستان� یعنی ساکن هند، نه �فرمانده هند�!
اگر بخواهیم بگوییم �نجیب افغان فرمانده ای در هند بود�، در فارسی می نویسیم:
> نجیب افغان از سرداران افغان در هند بود.
نه اینکه �باشنده� را به معنی �فرمانده� بگیریم.
- - -
✅ نتیجه گیری نهایی:
ادعا صحت علمی
�باشنده� به معنای فرمانده است ❌ نادرست – هیچ شاهدی ندارد
�باشنده� ترکی است ❌ نادرست – صرف فارسی است
�باشنده� از �باش� ترکی ( سر ) آمده ❌ نادرست – �باش� اینجا از ریشه �بودن� فارسی است
�باشنده� به معنای ساکن، موجود است ✅ درست – مطابق با متون کلاسیک فارسی
- - -
همچنین این کلمه درسته در ترکی به معنی سر هست به معنی سر کردن و ساکن بودن هم هست ولی این معنی ضمنی هست. اقشام هاردا باش اددینگ شب کجا سر کردی یعنی شب کجا ساکن بودی
باش یعنی سر
باشه یعنی روی سرم چشم
ده پسوند مالکیت، نزد چیزی یا کسی بودن، در
باشنده یعنی کسی که بالای سرگروهی هست،
بنظرم کلمه ترکی هست و معنیشو اشتباه متوجه شدند. نجیب افغان با پانزده هزار سرباز که باشنده هندوستان بود باشنده اینجا یعنی فرمانده و بالای سر هست و نه ساکن. اصطلاحات نظامی مورد استفاده در قدیم همه ترکی بود مثل سوبای، سواری، آلبای، بین باشی، سو باشی، یوز باشی
... [مشاهده متن کامل]
باشه یعنی روی سرم چشم
ده پسوند مالکیت، نزد چیزی یا کسی بودن، در
باشنده یعنی کسی که بالای سرگروهی هست،
بنظرم کلمه ترکی هست و معنیشو اشتباه متوجه شدند. نجیب افغان با پانزده هزار سرباز که باشنده هندوستان بود باشنده اینجا یعنی فرمانده و بالای سر هست و نه ساکن. اصطلاحات نظامی مورد استفاده در قدیم همه ترکی بود مثل سوبای، سواری، آلبای، بین باشی، سو باشی، یوز باشی
... [مشاهده متن کامل]
حاضر، موجود، ساکن، مقیم، آرام گیرنده، شهروند، اهل