باشقر

لغت نامه دهخدا

باشقر. [ ق َ] ( اِخ ) ناحیه ای متصل به بلاد فرنگ. ( از حبیب السیر ج 3 ص 75 ) : چون با تو از آن مهم باز پرداخت به صوب کلار و باشقر که متصل ببلاد فرنگ بود و متوطنان آن دین نصاری داشتند رایت عزیمت برافراخت. ( حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 75 ). این کلمه صورت دیگری از نام باشقرد و باشغرد است. و رجوع به باسکیر و باشغرد شود.

باشقر. [ ق ِ ] ( اِخ ) ( دریای... ) دریایی در اقلیم هفتم. ( حبیب السیر ). جزیره عادیان در دریای باشقر است به اقلیم هفتم و آن جزیره ای است بغایت معمور و خلق بسیار در آن توطن دارند و طول و عرض آن جزیره صد و شصت فرسخ است... و در غربی جزیره عادیان چهار جزیره است هر یک را پنجاه فرسنگ طول و پنجاه فرسنگ عرض و در دو جزیره از آن مردان ساکن اند و در دو جزیره دیگر زنان و میان ایشان سی و پنج فرسنگ مسافت دریاست و آن مردان وقت معین در کشتی نشسته به جزیره زنان روند و چند روز با ایشان صحبت داشته بعد از آنکه زنان آبستن شوند بازگردند و چون آن زنان وضع حمل نمایند، اگر پسر باشد به جزایر مردان فرستند و اگر دختر باشد پیش خود نگاه دارند. ( حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 672 ).

فرهنگ فارسی

دریایی در اقلیم هفتم

پیشنهاد کاربران

بپرس