باشتاب. [ ش ِ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) شتاب کننده. عجول. باعجله : کسی را که مغزش بود باشتاب فراوان سخن باشد و دیریاب.فردوسی.گر او جنک سازد نسازیم جنگ که او باشتابست و ما با درنگ.فردوسی.
hotfoot (قید)سراسیمه، باشتاب، گریزانhastily (قید)با عجله، باشتاب، سردستی، عجولانهapace (قید)بی درنگ، باشتاب، با تندی، با سرعت زیادsummarily (قید)باشتاب