باشان
لغت نامه دهخدا
باشان. ( اِخ ) ( خاک سبک ). و آن مقاطعه ای از زمین کنعان میباشد که در طرف شرقی اردن و در میانه حرمون و جلعاد واقع است. ( قاموس کتاب مقدس ). قطعه ای است از کنعان در طرف شرقی اردن. ( ایران باستان پیرنیا ج 1 ص 444 ) : پاروهایت را از بلوطهای باشان ساختند و نشیمن هایت را از شمشاد. ( کتاب حزقیال باب 27 ). و رجوع به قاموس کتاب مقدس و قاموس الاعلام ج 2 ص 1198 ذیل کلمه باشان شود.
باشان. ( اِخ ) ضبط دیگری از فاشان ، و فاشان از قرای مرو است. ( معجم البلدان ذیل کلمه باشان ). درتاج العروس کلمه بشان ( بروزن غراب ) آمده و گوید قریه ای است به مرو. ( تاج العروس ذیل کلمه بشن ). در یک فرسخی شهر هرمزفره [ از محال مرو ] شهر باشان واقع بود که آنهم مسجد جامعی داشت. ( سرزمینهای خلافت شرقی لسترانج ترجمه عرفان ص 426 ). و رجوع به فاشان شود.
باشان. ( اِخ ) از قرای هرات است. ( معجم البلدان ) ( تاج العروس ) ( مراصد الاطلاع ) ( الانساب سمعانی ). دهی است بهرات. ( منتهی الارب ). دهکده ای است از دهات هرات. ( مرآت البلدان ج 1 ص 160 ). از قراء هرات است. ( حاشیه تاریخ بیهقی چ ادیب ص 110 ). بین هرات و غور است. ( حاشیه تاریخ سیستان ص 206 ) : روز شنبه دهم جمادی الاولی از هرات برفت باسوار و پیاده بسیار و پنج پیل سبکتر و منزل اول باشان بود. ( تاریخ بیهقی ص 110 ). احتمال اینکه باشان مرو و باشان هرات محل واحدی باشد نیز میرود.
فرهنگ فارسی
دانشنامه آزاد فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید