باشام

لغت نامه دهخدا

باشام. ( اِ ) پرده. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرای ناصری ). در مجمعالفرس مطلقاً بمعنی پرده است. ( فرهنگ شعوری ج 1 ورق 177 ). || سرانداز زنان که به تازی مقنعه گویند. ( رشیدی ). و رجوع به باشامه شود. || پرده ساز. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || پیه. چربی. ( ناظم الاطباء ). باشامه. باشانه. رجوع به باشامه و باشانه شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - پرد. در. ۲ - پرد. ساز سیم ساز .

فرهنگ عمید

هر نوع پرده، خواه پردۀ خانه یا پردۀ ساز.

پیشنهاد کاربران

بپرس