باش کردن

لغت نامه دهخدا

باش کردن.[ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) باقی ماندن. بسر بردن. زندگانی کردن : چنانکه ماهی جز در آب زندگانی و باش نتواند کردن. ( فیه مافیه ص 1 ). و رجوع به باش شود.

فرهنگ فارسی

باقی ماندن و بسر بردن

پیشنهاد کاربران

بپرس