باسواد

/bAsavAd/

مترادف باسواد: تحصیل کرده، سواددار، ملا ، بامعلومات ، آگاه، مطلع

متضاد باسواد: بی سواد، بی مایه

برابر پارسی: دانش آموخته

معنی انگلیسی:
literate, lettered, educated

لغت نامه دهخدا

باسواد. [ س َ ] ( ص مرکب ) کسی که باخواندن و نوشتن آشنا باشد. سواددار. بزبان فرانسوی ، لتره . آشنا به مقدمات خواندن و نوشتن. || اصطلاحاً برای مردم فهمیده و دانشمند و متبحر در یک فن نیز گفته میشود. و رجوع به سواد شود.

فرهنگ فارسی

کسیکه بخواندن و نوشتن آشنا باشد

فرهنگ عمید

۱. آن که بتواند بخواند و بنویسد.
۲. عالم، دانشمند.

واژه نامه بختیاریکا

خَط نویس
چی دُو

مترادف ها

lettered (صفت)
فاضل، دانا، عالم، فرهنگی، حرفی، باسواد

literate (صفت)
باسواد

فارسی به عربی

مثقف

پیشنهاد کاربران

بنظرم educated یعنی تحصیلکرده اما باسواد ک ما میگیم،
یعنیمیشه well - educated یا highly - educated
معنی باسواد : تحصیل کرده . کسی که خواندن و نوشتن بلد است
صاحب سواد ؛ باسواد. آنکه خواندن و نوشتن داند. آنکه سواد خواندن و نوشتن دارد.
سواد سوادبه معنی واژه های سخت را اموختن ودانابودن ! سوا دمتشکل از۴حرف س یعنی سخت !و یعنی واژه ! ا یعنی اموختن! ود یعنی دانا !
سوا دیعنی س سخت و واژه ا اموخته د دانا پس میشه واژه گان سخت را اموخته وداناست .
سواد یعنی سیاهی ، مرکب
کسی که با مرکب بتواند بنویسد
سواد معنای سیاهی تاریکی و توهم و میده. ینی کسی که توهم اگاهی رو داره. بنظرم آگاه بهترین جایگزین باشه.
آموخته
پیشنهاد آقای داعی بد نیست؛ گرچه، فرهیختگی بیش تر با واژه ی فرهنگ سازگار و همراستاست تا واژه ی سواد به آرش ویژه ی آن. بگمانم کاربرد واژه ی�آموخته� بجای �باسواد� بهتر باشد.
تحصیل کرده
فرهیخته

بپرس