( باسقة ) باسقة. [ س ِ ق َ ] ( ع ص ) مؤنث باسق. کشیده. بالنده. ( ناظم الاطباء ). بالارفته. بالا یافته. شاخه بلند بالا. درختی که شاخه های آن بلندو کشیده باشد. ج ، باسقات : لازالت دوحة سعادته باسقة. ( ترجمه محاسن اصفهان ). || خرمابن دراز. ( مهذب الاسماء ). درخت خرما. خرمابن. || ابر سپید صاف. ( تاج العروس ) ( ناظم الاطباء ). || بلا و سختی. ( ناظم الاطباء ). داهیة. صاحب تاج العروس گوید: صاغانی چنین گفته است. اگر کلمه مصحف بائقة نباشد. || رنگ. ( تاج العروس ).