لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
نگران
ناراحت
با دلهره
مضطرب
شب هنگام چون همه بخواب رفتند من باسر بسر کلاه رفتم
کتاب حاجی بابای اصفهانی
نوشته جیمیزموریه
ناراحت
با دلهره
مضطرب
شب هنگام چون همه بخواب رفتند من باسر بسر کلاه رفتم
کتاب حاجی بابای اصفهانی
نوشته جیمیزموریه
پژمرده . افسرده . خشک