لغت نامه دهخدا
باس. ( فرانسوی ، اِ ) قسمتی از یک قطعه موسیقی که آهنگ آن در منتهای پستی و کوتاهی نواخته شود. || نام دیگری که سابقاً به ویلن سل داده شده بوده است. || در موزیک های نظامی این لغت اصطلاحاً در مورد نوعی از شیپورهای خاص معروف به ساکسورن داده میشود.
باس. ( اِخ ) ژرژ. نام دریانورد انگلیسی که بوغاز معروف به «باس » را در تاسمانی بسال 1798 م. کشف کرد و این تنگه بنام او باقی ماند.
باس. ( اِخ ) نام تنگه ای است در حدود تاسمانی ( استرالیا )، که بوسیله ژرژباس در 1798 م. کشف شده وبهمین مناسبت بدین نام شهرت یافته است. رجوع به قاموس الاعلام ج 2 ص 1196 شود.
باس. ( اِخ ) در شمال خاوری منوجان [ جیرفت ] در راه ریگان که در سه منزلی بندر هرموز است دو شهر باس و جکین در همسایگی یکدیگر واقع بود و هر کدام مسجد و بازاری جداگانه داشت. ( ترجمه سرزمین های خلافت شرقی لسترانج ص 340 ).
بأس. [ ب َءْس ْ ] ( ع اِ ) بؤس. شدت. دلاوری در جنگ. ( اقرب الموارد ). بأساء قوت در حرب و دلیری. ( منتهی الارب ). || عذاب. سختی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || قوت. نیرو: و انزلنا الحدید فیه بأس شدید؛ یعنی نیروی شدید. || خوف. ترس. لابأس علیک ؛ ترسی بر تو نیست. || صعوبت. دشواری. لابأس ان تعرفوا؛ ای لاصعوبة. || مانع. محذور. لابأس به ؛ ای لاشدة و لامانع و لامحذور. ( اقرب الموارد ). || حرج. ( از اقرب الموارد ). لابأس فیه ؛ ای لاحرج فیه.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - قوت دلیری شجاعت . ۲ - خشم غضب . ۳ - عذاب سختی شدت . ۴- بیم خوف .
شدت دلاوری کردن در جنگ
فرهنگ معین
[ فر. ] ( اِ. ) ۱ - بم ترین صدای مرد در موسیقی . ۲ - بم ترین و بزرگترین ساز زهی در ارکستر.
فرهنگ عمید
۲. قوت.
۳. خشم.
۴. خوف.
۵. عذاب.
۶. شدت، سختی.
۱. ویژگی صدای بم مرد.
۲. (اسم ) خوانندۀ مرد که صدای بم دارد.
۳. (اسم ) قسمتی از قطعۀ موسیقی که این خواننده اجرا می کند.
۴. (اسم ) مجموعه ای از خوانندگان گروه کر که صدای بم مردانه دارند.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی بَأْسِ: شدت - سختی -صلابت- شدت وسختی جنگ -سختگیری وعذاب
معنی بِئْسَ: بد
معنی بَعَثَ: برانگیخت- چیزی را به طرفی سوق داد
معنی بَعْثِ: برانگیختن- چیزی را به طرفی سوق دادن
ریشه کلمه:
بئس (۷۳ بار)
«بأس» در لغت به معنای «شدت و قوت و قدرت» است و به مبارزه و جنگ نیز بأس گفته می شود; و لذا بعضی از مفسران آن را به معنای وسائل جنگی اعم از دفاعی و تهاجمی تفسیر کرده اند. در روایتی از امیرمؤمنان علی(علیه السلام)نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود: یَعنِی السِّلاحَ وَ غَیْرَ ذلِکَ «منظور اسلحه و غیر آن است». روشن است این، از قبیل بیان مصداق است.
سختی. ناپسند. بؤس و بأساء نیز همان معنی را دارد (مفردات) ایضاً به معنی عذاب، خوف، قدرت، و سختی جنگ آمده است (اقرب الموارد)نا گفته نماند: جامع تمام معانی همان سختی و ناپسند است. عذاب، جنگ، خوف همه از مصادیق سختی و ناپسنداند در این آیه به نظر میآید که مراد از بأس سختی و صلابت باشد یعنی خدا از حیث صلابت و عقوبت سختتر است مراد از بأس در آیه قهراً عذاب است و آن از افراد سختی است که معنای اصلی کلمه است بأس را در آیه، شدت جنگ و جنگ معنی کردهاند و با اصل معنی کاملاً درست است. بائس در آیه کسی است که به او سختی رسیده است بنابراین، فقیر صفت بائس است، زیرا ممکن است، بائس غیر فقیر باشد یعنی عذاب شدید.
معنی بِئْسَ: بد
معنی بَعَثَ: برانگیخت- چیزی را به طرفی سوق داد
معنی بَعْثِ: برانگیختن- چیزی را به طرفی سوق دادن
ریشه کلمه:
بئس (۷۳ بار)
«بأس» در لغت به معنای «شدت و قوت و قدرت» است و به مبارزه و جنگ نیز بأس گفته می شود; و لذا بعضی از مفسران آن را به معنای وسائل جنگی اعم از دفاعی و تهاجمی تفسیر کرده اند. در روایتی از امیرمؤمنان علی(علیه السلام)نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود: یَعنِی السِّلاحَ وَ غَیْرَ ذلِکَ «منظور اسلحه و غیر آن است». روشن است این، از قبیل بیان مصداق است.
سختی. ناپسند. بؤس و بأساء نیز همان معنی را دارد (مفردات) ایضاً به معنی عذاب، خوف، قدرت، و سختی جنگ آمده است (اقرب الموارد)نا گفته نماند: جامع تمام معانی همان سختی و ناپسند است. عذاب، جنگ، خوف همه از مصادیق سختی و ناپسنداند در این آیه به نظر میآید که مراد از بأس سختی و صلابت باشد یعنی خدا از حیث صلابت و عقوبت سختتر است مراد از بأس در آیه قهراً عذاب است و آن از افراد سختی است که معنای اصلی کلمه است بأس را در آیه، شدت جنگ و جنگ معنی کردهاند و با اصل معنی کاملاً درست است. بائس در آیه کسی است که به او سختی رسیده است بنابراین، فقیر صفت بائس است، زیرا ممکن است، بائس غیر فقیر باشد یعنی عذاب شدید.
wikialkb: بَأْس
دانشنامه عمومی
باس (گونه صدا). باس نام بازه ای از صدا در موسیقی و گونه ای از صدای بسیار بَم مردان در خوانندگی و اپرا است. [ ۱]
• صدای باس دارای محدوده صوتی در حدود دو اکتاو است و با «کلید فا» نوشته می شود.
• وسعت صدای باس از نت «می» ( E2 ) تا «فا» ( F4 ) است.
• صدای باس دارای تقسیم بندی متفاوتی با توجه به طنین و وسعت صوتی دارد مانند: «باس دراماتیک»، «باس کمیک»، «باس - باریتون» و … این تقسیم بندی در اپرا و خوانندگی سولو به کار می رود.
• در مطالعه هارمونی معمولاً چهار قسمت صدایی مورد استفاده قرار می گیرد، به نام های سوپرانو، آلتو، تِنور و باس.
• صدای باس دارای محدوده صوتی در حدود دو اکتاو است و با «کلید فا» نوشته می شود.
• وسعت صدای باس از نت «می» ( E2 ) تا «فا» ( F4 ) است.
• صدای باس دارای تقسیم بندی متفاوتی با توجه به طنین و وسعت صوتی دارد مانند: «باس دراماتیک»، «باس کمیک»، «باس - باریتون» و … این تقسیم بندی در اپرا و خوانندگی سولو به کار می رود.
• در مطالعه هارمونی معمولاً چهار قسمت صدایی مورد استفاده قرار می گیرد، به نام های سوپرانو، آلتو، تِنور و باس.
wiki: باس (گونه صدا)
باس (هلند). باس ( به هلندی: Bath ) یک منطقهٔ مسکونی در هلند است که در شهرستان ریمرس وال واقع شده است. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: باس (هلند)
دانشنامه آزاد فارسی
باس (موسیقی)(bass)
بم ترین (پایین ترین ) صدای مردانه ، با گسترۀ تقریبی دو۲ - رِ۴؛ چنانچه پسوند نام یک ساز باشد، به این مطلب اشاره می کند که گسترۀ آوایی صدای ساز تقریباً همانند همین گسترۀ آوایی است . ازجمله خوانندگان معروف باس عبارت اند از فیودور شالیاپینروس و بوریس کریستوف۲بلغاری. این واژه همچنین سازهای باس یک کُنسُرت یا خانوادۀ سازی را دربرمی گیرد، مثلاً کلارینت باس ، توبای باس ، و فاگوت (باسون ) که گسترۀ آوایی مشابهی دارند. سازی که یک اکتاو بم تر از باس باشد، کنترباس است .
بم ترین (پایین ترین ) صدای مردانه ، با گسترۀ تقریبی دو۲ - رِ۴؛ چنانچه پسوند نام یک ساز باشد، به این مطلب اشاره می کند که گسترۀ آوایی صدای ساز تقریباً همانند همین گسترۀ آوایی است . ازجمله خوانندگان معروف باس عبارت اند از فیودور شالیاپینروس و بوریس کریستوف۲بلغاری. این واژه همچنین سازهای باس یک کُنسُرت یا خانوادۀ سازی را دربرمی گیرد، مثلاً کلارینت باس ، توبای باس ، و فاگوت (باسون ) که گسترۀ آوایی مشابهی دارند. سازی که یک اکتاو بم تر از باس باشد، کنترباس است .
wikijoo: باس
پیشنهاد کاربران
بأس = سر سخت /مقاوم
خشم و غضب
باس. ( اِ ) قدیم در مقابل حادث. ( برهان ) ( هفت قلزم ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) . قدیم که باش نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ دساتیر 234 ) . و آن جزو اول باستان است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . بمعنی کهنه و قدیم از مجعولات دساتیر است. ( یادداشت مؤلف ) . || زارع. کشاورز. ( ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
باس. ( فرانسوی ، اِ ) قسمتی از یک قطعه موسیقی که آهنگ آن در منتهای پستی و کوتاهی نواخته شود. || نام دیگری که سابقاً به ویلن سل داده شده بوده است. || در موزیک های نظامی این لغت اصطلاحاً در مورد نوعی از شیپورهای خاص معروف به ساکسورن داده میشود.
باس. ( اِخ ) ژرژ. نام دریانورد انگلیسی که بوغاز معروف به �باس � را در تاسمانی بسال 1798 م. کشف کرد و این تنگه بنام او باقی ماند.
باس. ( اِخ ) نام تنگه ای است در حدود تاسمانی ( استرالیا ) ، که بوسیله ژرژباس در 1798 م. کشف شده وبهمین مناسبت بدین نام شهرت یافته است. رجوع به قاموس الاعلام ج 2 ص 1196 شود.
باس. ( اِخ ) در شمال خاوری منوجان [ جیرفت ] در راه ریگان که در سه منزلی بندر هرموز است دو شهر باس و جکین در همسایگی یکدیگر واقع بود و هر کدام مسجد و بازاری جداگانه داشت. ( ترجمه سرزمین های خلافت شرقی لسترانج ص 340 ) .
بأس. [ ب َءْس ْ ] ( ع اِ ) بؤس. شدت. دلاوری در جنگ. ( اقرب الموارد ) . بأساء قوت در حرب و دلیری. ( منتهی الارب ) . || عذاب. سختی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . || قوت. نیرو: و انزلنا الحدید فیه بأس شدید؛ یعنی نیروی شدید. || خوف. ترس. لابأس علیک ؛ ترسی بر تو نیست. || صعوبت. دشواری. لابأس ان تعرفوا؛ ای لاصعوبة. || مانع. محذور. لابأس به ؛ ای لاشدة و لامانع و لامحذور. ( اقرب الموارد ) . || حرج. ( از اقرب الموارد ) . لابأس فیه ؛ ای لاحرج فیه.
منبع.
لغت نامه دهخدا
به احتمال زیاد از بوسیدن ( bōsīdan ) فارسی کلاسیک، این یک onomatopoeia رایج در بسیاری از زبان های هند و اروپایی است، که در آن لب اولیه نشان دهنده لب های بیرون زده و sibilant نشان دهنده صدای کوبیدن است. اتوبوس انگلیسی، بوتزشن آلمانی منطقه ای، Busserl، basium لاتین، bisou فرانسوی و غیره را مقایسه کنید.
منبع. https://en. m. wiktionary. org/wiki/باس
... [مشاهده متن کامل]
باس. ( فرانسوی ، اِ ) قسمتی از یک قطعه موسیقی که آهنگ آن در منتهای پستی و کوتاهی نواخته شود. || نام دیگری که سابقاً به ویلن سل داده شده بوده است. || در موزیک های نظامی این لغت اصطلاحاً در مورد نوعی از شیپورهای خاص معروف به ساکسورن داده میشود.
باس. ( اِخ ) ژرژ. نام دریانورد انگلیسی که بوغاز معروف به �باس � را در تاسمانی بسال 1798 م. کشف کرد و این تنگه بنام او باقی ماند.
باس. ( اِخ ) نام تنگه ای است در حدود تاسمانی ( استرالیا ) ، که بوسیله ژرژباس در 1798 م. کشف شده وبهمین مناسبت بدین نام شهرت یافته است. رجوع به قاموس الاعلام ج 2 ص 1196 شود.
باس. ( اِخ ) در شمال خاوری منوجان [ جیرفت ] در راه ریگان که در سه منزلی بندر هرموز است دو شهر باس و جکین در همسایگی یکدیگر واقع بود و هر کدام مسجد و بازاری جداگانه داشت. ( ترجمه سرزمین های خلافت شرقی لسترانج ص 340 ) .
بأس. [ ب َءْس ْ ] ( ع اِ ) بؤس. شدت. دلاوری در جنگ. ( اقرب الموارد ) . بأساء قوت در حرب و دلیری. ( منتهی الارب ) . || عذاب. سختی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . || قوت. نیرو: و انزلنا الحدید فیه بأس شدید؛ یعنی نیروی شدید. || خوف. ترس. لابأس علیک ؛ ترسی بر تو نیست. || صعوبت. دشواری. لابأس ان تعرفوا؛ ای لاصعوبة. || مانع. محذور. لابأس به ؛ ای لاشدة و لامانع و لامحذور. ( اقرب الموارد ) . || حرج. ( از اقرب الموارد ) . لابأس فیه ؛ ای لاحرج فیه.
منبع.
لغت نامه دهخدا
به احتمال زیاد از بوسیدن ( bōsīdan ) فارسی کلاسیک، این یک onomatopoeia رایج در بسیاری از زبان های هند و اروپایی است، که در آن لب اولیه نشان دهنده لب های بیرون زده و sibilant نشان دهنده صدای کوبیدن است. اتوبوس انگلیسی، بوتزشن آلمانی منطقه ای، Busserl، basium لاتین، bisou فرانسوی و غیره را مقایسه کنید.
منبع. https://en. m. wiktionary. org/wiki/باس
باس کلمه ای تورکی است که هیچ ریشه و معنایی در زبان افغانی نداره
باس هم فعل امر و هم زمان مصدر است در معنای فشار دادن ، حمله کردن و مغلوب کردن و معانی دیگر که از لغتنامه دکتر شاهمرسی صفحه مربوطه رو آپلود میکنم برای مطالعه بیشتر .
... [مشاهده متن کامل]
مصدر دیگر این کلمه به شکل باسماق هست .
در زبان تورکی ، فعل امر میتواندمصدر هم واقع شود بدون افزودن پسوند مصدر ساز مک یا ماق یا گی یا ش مثل باسماق ، باسقی ، باسش.
باس هم فعل امر و هم زمان مصدر است در معنای فشار دادن ، حمله کردن و مغلوب کردن و معانی دیگر که از لغتنامه دکتر شاهمرسی صفحه مربوطه رو آپلود میکنم برای مطالعه بیشتر .
... [مشاهده متن کامل]
مصدر دیگر این کلمه به شکل باسماق هست .
در زبان تورکی ، فعل امر میتواندمصدر هم واقع شود بدون افزودن پسوند مصدر ساز مک یا ماق یا گی یا ش مثل باسماق ، باسقی ، باسش.
واژه باس از ریشه واژه باستان که در زبان پارسی میانه بود ریشه می گیرد شکل واژه باستان به زبان پارسی میانه 𐭡𐭠𐭮𐭲𐭠𐭭 یعنی این واژه باس صد درصد پارسی است.
منابع ها
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ واژه ها ی اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
نامه ی باستان جلد اول
منابع ها
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ واژه ها ی اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
نامه ی باستان جلد اول
اگه جعل نمیکنی باس در ترکی یعنی فشار
ریشه اصلی واژه باس از واژه تاس هست تاس :ظرف آب حمام
تاس/طاس: این واژه فارسی است و طبعاً املای آن بایستی تاس باشد. اما در متون قدیم غالباً به صورت معرب آن طاس آمده است. البته هر دو صورت صحیح است ولی امروزه بهتر است که به صورت تاس نوشته شود.
... [مشاهده متن کامل]
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۸.
منبع. https://fa. m. wikipedia. org/wiki/غلط_ننویسیم
منبع. https://en. m. wiktionary. org/wiki/باش
تاس/طاس: این واژه فارسی است و طبعاً املای آن بایستی تاس باشد. اما در متون قدیم غالباً به صورت معرب آن طاس آمده است. البته هر دو صورت صحیح است ولی امروزه بهتر است که به صورت تاس نوشته شود.
... [مشاهده متن کامل]
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۸.
منبع. https://fa. m. wikipedia. org/wiki/غلط_ننویسیم
منبع. https://en. m. wiktionary. org/wiki/باش
باس در لغت به معنی شدت و قوت و قدرت است و به مبارزه و جنگ نیز باس گفته می شود .
اقتدار و اعتبار