چون صدف در بحر طوفان خورده ای هر سالخورد
گشته بازیگوش از اخبار بازیهای ما.
میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).
میکنم بازی به پند ناصحان عشق طفلانم چه بازیگوش کرد.
ظهوری ( از آنندراج و انجمن آرای ناصری ).
طفل بازیگوش آرام از معلم می برد
تلخ دارد زندگی بر ما دل خودکام ما.
صائب.
|| دارای عشوه. شهوتی. ( ناظم الاطباء ). شوخ. شنگ. ( غیاث اللغات ). کنایه از شوخ و شنگ باشد. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ) : همچومژگان هر دو عالم را بهم انداخته ست
از اشارتهای پنهان چشم بازیگوش تو.
صائب ( از آنندراج ).
|| مسرور. شادمان. ( ناظم الاطباء ).