( بازی آوردن ) بازی آوردن. [ وَ دَ ] ( مص مرکب ) بازی نشان دادن. حادثه آفریدن : بخون یکی لشکر اندر مشوکه چرخ کهن بازی آرد به نو.فردوسی.جهان سرگذشت است از هر کسی چنین گونه گون بازی آرد بسی.فردوسی.|| بازی کردن. بخوشی پرداختن. نشاط کردن : هفت شبانه روز بازی آوردند و نشاط شراب بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 509 ).