بازگون. ( ص مرکب ،ق مرکب ) سرنگون. واژگونه. وارونه. برگشته. ( ناظم الاطباء ). واژگون. ( آنندراج ) ( فرهنگ ضیاء ) : بازگون است جمله کار جهان تا بحدی که ماورای حدست.
بدرالدین چاچی ( از فرهنگ ضیاء ).
و رجوع به بازگونه و واژگونه شود. || معکوس. عکس. برعکس. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) سرنگون وارون .
فرهنگ عمید
= باژگون
پیشنهاد کاربران
واژگون وارونه سرنگون برگشته در کمان ننهند الا تیر راست این کمان را بازگون کژ تیرهاست ✏ �مولوی�