بازگو. ( اِمص مرکب ) بازگوی. بازگویه. تکرار. اعاده چیزی که گفته شده باشد. ( ناظم الاطباء ). واگویه. تکرار سخن : غصه ها هست در دلم که زبان زهره بازگو نمیدارد.
خاقانی.
صحبت شبهای میخواران ندارد بازگو چون ز مجلس میروی بیرون لب پیمانه باش.
صائب ( از آنندراج ) ( ارمغان آصفی ).
|| ( نف مرکب ) بیان کننده. ( غیاث اللغات ). گوینده سخن.
فرهنگ فارسی
تکرار سخنی، اعاده مطلبی، کلام خود را، تکرار کردن، بازگویه و واگویه هم میگویند ( اسم ) تکرار سخنی اعاده مطلبی .
فرهنگ عمید
۱. تکرار سخن، بازگفتن. ۲. (صفت ) بازگوینده. * بازگو کردن: (مصدر متعدی ) سخنی را تکرار کردن، سخن گفته را دوباره گفتن.