بازگفت. [گ ُ ] ( مص مرکب مرخم ) تکرار. بازگو کردن. بازگفتن. تکرار سخن : و در افشای سر و بازگفت حرکات وسکنات تو تلقین های بوجه میکرد. ( سندبادنامه ص 92 ).چون نباشد ز بازگفت گزیردانم انگیخت از پلاس حریر.نظامی.و آن شکر لب ز روی دمسازی بازگفتی نکرد از آن بازی.نظامی.
روابتمترادف باز گفت یعنی چیزی رو گفت بیان کرد تکرار کردپدرم رفتن خود مادر بازگفت پدرتان رفت سرکارتبیینروایت+ عکس و لینک