برفتن بازمیکوشم چه سود است
نیابم ره که پیشاهنگ دود است.
نظامی.
خوش آن باشد که امشب باده نوشیم امان باشد که فردا بازکوشیم.
نظامی.
رنجها دیده بازکوشیده وز تظلم سیاه پوشیده.
نظامی.
|| مقاومت کردن. مخالف بودن : لختی رطوبت که اندر تن بکار آید و با قوت صفرا بازکوشد... ( ذخیره خوارزمشاهی ). قوت خون اندر تن بکار آید تا سردی آن [ سردی خلط خام ] بازکوشد و آن را بپزاند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و ممکن است که اندر بعضی جسمها هر چهار کیفیت با یکدیگر بازکوشند و هر چهار برابر آیند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و اگر طرنجیده باشد و با انگشت [ انگشت طبیب گاه فرو بردن انگشت در آماس ]بازکوشد بحس لمس فرق توان کرد میان چیزی که از باد پر شده باشد و چیزی که از ماده دیگر پر شده باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). قوت آب او [ آب ِ شیر ] که اسهال کننده است و قوت پنیر که ضد اوست هر یک کار خویش کردن گیرد و با یکدیگر بازکوشند و روغن با قوت آب یار شود... ( ذخیره خوارزمشاهی ). پوست عضو بطرنجاند و بادست بازکوشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).