بازچیدن. [ دَ ] ( مص مرکب ) برداشتن. ( آنندراج ). گسترده را پیچیدن. منبسطی را درنوردیدن. بساط را جمع کردن. مقابل گستردن. واچیدن : عنقا شکار کس نشود، دام بازچین کانجا همیشه باد بدست است دام را.
حافظ.
|| گردآوردن. جمع کردن. فراهم کردن. دانه دانه و تک تک جمع کردن : ز هر سو سپه بازچید اردشیر پس پشت او بد یکی آبگیر.
فردوسی.
فرهنگ فارسی
برداشتن
فرهنگ عمید
۱. واچیدن، برچیدن. ۲. برداشتن، جمع کردن: عنقا شکار می نشود دام بازچین / کاینجا همیشه بادبه دست است دام را (حافظ: ۳۰ ). ۳. گرد آوردن. ۴. تک تک جمع کردن. ۵. چیزی گسترده را درهم پیچیدن.