بازپیچیدن

لغت نامه دهخدا

بازپیچیدن. [ دَ ] ( مص مرکب ) برگردانیدن. منعطف ساختن :
عنان را یکی بازپیچی به راست
چنان کز خردمندی تو سزاست.
فردوسی.
سرش بازپیچید و تن راست شد
وگر وی نبودی زمان خواست شد.
سعدی.
و رجوع به پیچیدن شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس