بازپس ماندن. [ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) عقب ماندن. دنبال ماندن. تأخر : که چون شیرین ز خسرو بازپس مانددلش در بند و جانش در هوس ماند.نظامی.شتابنده تر و هم علوی خرام ازو بازپس مانده هفتاد گام.نظامی.