...سپاس از تو ای پاک پروردگار
که دادی مرا این چنین دسترس
که پیش نیا آمدم بازپس.
فردوسی.
بچندان که او پلک بر هم زدش شد و بستد و بازپس آمدش.
( از لغت فرس اسدی ).
روز احد چون سپاه بهزیمت شدند و پیغامبر میان دشمنان اندر تنها بماند یک قدم بازپس نیامد از دلاوری. ( مجمل التواریخ و القصص ). او را تاپیش تخت بردند و بنشاندند و بازپس آمدند. ( تاریخ بخارا ).دل بکاری که پیش می نشود
قدمی بازپس نمی آید.
( سندبادنامه ص 190 ).
فرستاده بر پشته شد چند کس کز ایشان نیامد یکی بازپس.
نظامی.
گر او بازپس ناید از اصل و بن بفرزند خود بازگوید سخن.
نظامی.
چو پوشید از کرامت خلعت خاص بیامد بازپس با گنج اخلاص.
نظامی.
تو دانی که چون دیو رفت از قفس نیاید به لاحول کس بازپس.
سعدی ( بوستان ).
و گر بجهل برآئی بعذر بازپس آی که چاره نیست برون از شکسته پیرایی.
سعدی.
پرسوخته مرغ نگهم بازپس آمداز بس که گلستان تماشای تو گرم است.
محمد عرفی ( از آنندراج ).