بازپرسی

/bAzporsi/

مترادف بازپرسی: استنطاق، دادرسی، رسیدگی، سیاست، سین جیم، مواخذه، محاکمه، یرغو

متضاد بازپرسی: قضاوت، حکم

معنی انگلیسی:
interrogation, cross-examination, hearing, cross examination

لغت نامه دهخدا

بازپرسی. [ پ ُ ] ( حامص مرکب ) عمل بازپرس. استنطاق. ( لغات فرهنگستان ). || مؤاخذه. بازخواست.

فرهنگ فارسی

۱ - پرسش مکرر. ۲ - پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نام. رسمی نویسد و آنگاه با توجه بجوابها قرار صادر نماید عمل باز پرس .
مواخذه و باز خواست

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) ۱ - پرسش مکرر. ۲ - از نظر حقوقی ، پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نامه ای رسمی نویسد و آن گاه با توجه به جواب ها قرار صادر نماید، عمل بازپرس .

فرهنگ عمید

کار و عمل بازپرس، پرسش و سؤال مکرر از متهم، استنطاق.

واژه نامه بختیاریکا

وا جور

پیشنهاد کاربران

بپرس