بازو زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بال زدن پرنده : آن همایی را که سوی جد او بازو زدی [ جبرئیل ]عنبرین گیسوی او بازوش را شهپر سزد.سوزنی.قاز ار بازو زند بر باد عدل پهلوان چرغ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.سوزنی.|| بازو کوفتن ؛ چنانکه پهلوانان در وقت کشتی کنند. ( آنندراج ).