بازنهادن

لغت نامه دهخدا

بازنهادن. [ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) نام نهادن. نام گذاشتن : این دیه جو خواست بن خراسان بنا کرده است و بنام خود بازنهاده. ( تاریخ قم ص 78 ). || روی بازنهادن ؛ بازگشتن. برگشتن : و قوی دل و فسیح امل روی بازنهاد. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ فارسی

نام نهادن نام گذاشتن

فرهنگ عمید

۱. نهادن، گذاشتن.
۲. برجا گذاشتن.
۳. قرار دادن چیزی در جایی.

پیشنهاد کاربران

سپاسمند شما هستم جنای علی مهرآسای، که درست ترین و نزومان ترین آرِش برای بازنهادن را
گفته اید. آرمانم نوشتن پیشنهادم بود. پَن دریافتم که پاسخ بهتر را شما داده اید.
منابع• http://pesamtik18@gmail.com
دوباره نهادن، بر جای خود قرار دادن، به جای خود بازگردانیدن. ( او با این گمان که من در خواب بودم، دیگچۀ روئینی که کنار بالین من بود برداشت، و از حلوای آن بخورد، و آن را آرام بر جای خود باز نهاد. )

بپرس