بازنشستن

لغت نامه دهخدا

بازنشستن. [ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) نشستن. جلوس. قعود :
شمعبخواهد نشست بازنشین ای غلام
روی تو دیدن بشب روز نماید تمام.
سعدی ( طیبات ).
|| بمجاز، فرونشستن. خاموش شدن :
بر آتش عشق آب تدبیر
چندانکه زدیم بازننشست.
سعدی ( خواتیم ).
طمع را نه چندان دهان است باز
که بازش نشیند بیک لقمه آز.
سعدی ( بوستان ).
|| پایان یافتن. تمام شدن :
نمیدانند کز بیمار عشقت
حرارت بازننشیند بسردی.
سعدی ( طیبات ).
|| از خواب برخاستن. ( یادداشت مؤلف ). بیدار شدن : پس الیاس گفت اگر روزی که شما بازنشینید این آبهاء شما خشک شده باشد، شماچه خواهید کردن ؟ گفتند: کلنگ و تیشه را کار فرمائیم. آن شب همه بخفتند بامداد که بازنشستند همه را آب بچشم فرو آمده بود و چشمه ها خشک شده ، پس آن پیمبر ایشان را گفت کلنگ و تیشه را کار فرمائید. ( اسکندرنامه ٔنسخه نفیسی ).
بیاض روز درآید چو ازدواج سیاه
برهنه بازنشیند یکی سپیداندام.
سعدی ( طیبات ).
|| برخاستن. دوباره زنده شدن :
زندگان را نه عجب گر بتو میلی باشد
مردگان بازنشینند بعشقت ز قبور.
سعدی ( طیبات ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بر کنار رفتن از کار و خدمت تقاعد . ۲ - گوشه گیری کردن .

فرهنگ عمید

۱. نشستن.
۲. در جایی قرار گرفتن.
۳. گوشه گیری کردن.
۴. کنار رفتن.
۵. در گوشه ای نشستن و دست از کار برداشتن در زمان پیری.

پیشنهاد کاربران

( پیشوند تکرار "باز" + فعل "نشستن" ) به معنی کناره گرفتن از فعالیت و دوباره نشستن و آرام یافتن است و معمولآ به دوران آسودگی از کار مداوم و کوشش دراز مدت اشاره می کند. . .
نشست :گرد هم آئی، کنفرانس، ته نشین، ریزش،
...
[مشاهده متن کامل]

باز نشست: ( مصدر مرخم باز نشستن )
باز نشستن: از گروه خارج شدن، فارغ شدن از کاری، باز ( دوباره ) نشستن، انجام کاری را متوقف کردن

بپرس