بازندگی

لغت نامه دهخدا

بازندگی. [ زَ دَ / دِ ] ( حامص ) ( از باختن ).حیله گری. مکاری. ( از غیاث اللغات بنقل از مصطلحات وبهار عجم ). کنایه از حیالی. ( آنندراج ) :
بسکه بازندگی از مردم عالم دیدم
صورت گنجفه خلقم بنظر می آید.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
و رجوع به مجموعه مترادفات ص 264 شود.

پیشنهاد کاربران

دخترت را تبدیل کردی به عروسک برای رقابت وافتخار تا برنده بشه!
سخت در اشتباهی.
در این میدان گسترده و ژرف همیشه بازندگی هست وبرنده وجود ندارد.
فقط حسرت وافسردگی عظیم ودائم در قلب کوچیک دخترت فروبردی.

بپرس