بازنانه کردن

لغت نامه دهخدا

بازنانه کردن. [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) انداختن. پرت کردن. ( ناظم الاطباء ). || شفاعت کردن. توسط نمودن. ( ناظم الاطباء ). || خود را به خطر و مهلکه انداختن. || لاف زدن. || آشتی. صلح کردن. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس