افتاد دل چو از نظر او اجل ربود
کز باز بازمانده به صیاد میرسد.
سنجر کاشی ( از ارمغان آصفی ) ( آنندراج ).
|| عقب مانده. واپس مانده. جداشده : بزیرش نسر طایر پر فشانده
وزو چون نسر واقع بازمانده.
نظامی.
چون شمع جگرگداز مانده یا مرغ ز جفت بازمانده.
نظامی.
|| ترکه. میراث. ارث. مرده ریگ.