بازشکافتن

لغت نامه دهخدا

بازشکافتن. [ ش ِ ت َ ] ( مص مرکب )شکافتن. بریدن. قطع کردن : محمدبن جریر گفته است که خدای تعالی آن درخت را بفرمود تا دونیم شدو زکریا علیه السلام اندر آن میان شد و ابلیس ریشه رداء زکریا را بگرفت... و این حدیثی نه درست است که آن خدایی که درخت را توانست باز شکافتن زکریا را نیز با جامه پنهان توانست داشتن. ( ترجمه طبری بلعمی ).
تو مپندار که حرفی بزبان می آرم
تا بسینه چو قلم بازشکافند سرم.
سعدی ( خواتیم ).
و رجوع به شکافتن شود.

فرهنگ فارسی

بریدن و قطع کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس