بازشناسی

/bAzSenAsi/

معنی انگلیسی:
recognition

لغت نامه دهخدا

بازشناسی. [ ش ِ ] ( حامص مرکب ) یکی از پنج مرحله ای که حافظه آدمی درباره یادآوری چیزی انجام میدهد و آن عبارت است از تشخیص این نکته که «امر به خاطره آمده » تعلق به گذشته دارد و نه ادراک فعلی است و نه خیال واهی. این بازشناسی به سه وجه صورت میگیرد: عملی ، حسی ، عقلی. بازشناسی عملی عبارتست از آگاهی شخص به مصرف اشیاء، بازشناسی حسی در صورتی است که شخص در برابر امری حس کند که سابقاً هم ادراکش کرده است و بازشناسی عقلی هنگامی است که نفسانیات مختلفی که محیط بر تذکارند، به اندازه کافی صراحت پیدا کنند و در نتیجه آن صراحت ، شخص حالت فعلی ذهن خود را قطعاً منسوب به گذشته بداندو آن را با ادراکات فعلی و خیالات واهی فرق بگذارد. ( از کتاب علم النفس یا روانشناسی دکتر سیاسی ص 136 ).

فرهنگ فارسی

یکی از پنج مرحله ای که حافظه انسان در یاد آوری چیزی انجام میدهد

مترادف ها

recognition (اسم)
تشخیص، شناخت، شناسایی، به رسمیت شناختن، بازشناسی، بازشناخت

پیشنهاد کاربران

بازشناسی را با دلالت هایی نظیر "آشتی" میان دو امر متضاد ( همزمان هر دو ) ، اتحاد میان موجودات متضاد در یک واحد برتر ( ترکیب یا آرایش ) ، ایجاد یک مرحله مطلوب تر از وضع موجود، متحد سازی از طریق تجزیه و
...
[مشاهده متن کامل]
تحلیل بر اساس هم ریشگی و یک سرشتی، فرایندی از ساده به مرکب، از عناصر به کل، از علل به عواقب و چکیده، خلاصه یا خلاصه داستان می دانند

آشتی میان دو چیز سابقا متضاد
تمیز، تمییز

بپرس